ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

«مادرنوشت»

پایان 1392

سال 1392 هم با همه خوبی هاش و انتظاراش روبه اتمامه. امسال سالی بود که تو در دلم جوونه  زدی و برام کلی امید و آرزو آوردی دخترم. امسال خیلی زود گذشت یعنی احساس می کنم چیزی شبیه باد برای من همش روزشماری و انتظار بود انتظار اومدن دی ماه اون هم از ابتدای اردیبهشت. برای من 92 سال پربار و پر برکتی بود سال اومدن میوه دلم، سال اتمام تحصیلم، سال سروسامان گرفتن برادرم و شاید سال بزرگ شدنم. خداروشاکرم برای این همه رحمتو برکت خیر و خوب... می خوام سال 93 رو با انرژی های مثبت با فکرای خوب خوب با کلی شادی و عشق و امید و آرزوهای بزرگ برای خانواده ام که همه چیز منن شروع کنم و تا آخر ادامه بدم. کلی برنامه و ایده و فکر تو ذهنم هست می خوام شاد باشم و از ز...
28 اسفند 1392

اولین کالسکه سواری

دختر نازنینم، گلکم ازین که  روز به روز داری بزرگ می شی خیلی خوشحالم ازین که هر روز توانایی های جدیدی رو کسب می کنی و ازین که روزبه روز لباسات برات کوچیک تر می شنو حتی سایز پوشکات الان به سایز 3 رسیدیم  .لباس هاتم که ودی کوچیک می شن. راستی بالخره اسباب کشی کردیم هر چند سخت اما تموم شد .فعلا دسرسی به اینترنت ندارم  چون خونه هنوز روبه راه نیست و همین طوری می نویسم وبعد آپ می کنمشون. دختر شیرین و خندونم تو خونه جدیدمون  تو 53 روزگیتون واسه اولین بار سوار کالسکت کردم البته این چیز خیلی عجیبی نیست نمی دونم تاحالا چرا این کارو انجام ندادم  هوا هم سرد بوده و پیاده بیرون نرفتیم .حالا به هر حال شما هم کالسکتو کشف کردی و ب...
18 اسفند 1392

نکته هایی خیلی مفید در رابطه با نوزادان

سلام به همه دوستای خوبم و مامانای گل. این نکته ها خیلی مفیدن و جواب خیلی از سوال های من بودن گفتم شاید به درد بقیه مامانا بخوره!   پ ن: تاریخ تمام پست هام خراب شده اگر کوچکترین ویرایشی روی پستی کنید تاریخش بهم می خوره  گفتم حواستون باشه اشتباه منو نکنید. 1– نوزاد از بدو تولد تا شش ماهگی بطور انحصاری از  شیر مادر  تغذیه شود . شیر در روزهای اول کم است که آغوز نامیده میشود و برای نوزاد کافی است . به تدریج که نیاز نوزاد بیشتر می شود مقدار شیر هم زیادتر می شود .  2 – از آب جوشیده ، آب قند و گلوکز ، شیشه و پستانک  استفاده نشود  .  3 – شیردهی بر اساس میل و نیاز نوزاد در شرایط مناسب...
8 اسفند 1392

چهل روزگی تو

 دخترزیبای من ستیای مهربونم 40 رور از زمینی شدنت گذشت. 40 روزه که در آغوشمی و ساعتهای زیادی رو با همیم. ممنونم ازت که ساعت های نابی رو بهم هدیه دادی. دیگه چیزی به بهار نمونده و این فصل سرما داره کم کم تموم می شه. وای چه نوروزی بشه سال 93 در کنار تو. پارسالو هیچ وقت یادم نمیره سر سفره 7سین از ته دلم از خدا خواستم که سال دیگه سر همین سفره فرشته آسمونیم بغلم باشه. خدا هم مثل همیشه مهربونیشو از من دریغ نکرد.چند روز آینده سرم خیلی شلوغ می شه چون اسباب کشی داریم و من خیلی هیجان دارم. بعد از تقریبا 4 سال اولین اسباب کشی مونه یک خون تکونیه حسابی و یک تنوع خیلی خوب. به یک خونه بزرگتر و نزدیکتر به مامان بزرگ ها میریم. شما هم دیگه واسه خودت یک اتا...
5 اسفند 1392

جرعه سی ام

گل خوشبوی من، پاک ترین مخلوق خدا، ستیای نازم هر روز ساعت ها نگاهت می کنم ساعت ها ، به انتظار نه ماهه ام فکر می کنم، به رنگی که به زندگیم دادی، به خوشبختی که واسم آوردی، به لطفی که خدا بهم داشته ، تک تک این لحظه ها رو دوس دارم تک تک ثانیه های این یک ماهگی تو! دوس دارم همه این لحظه ها رو ضبط و ثبت کنم. داری خیلی سریع رشد می کنی نازنینم و می دونم روزهایی می رسن که دیگه بزرگ شدی و شاید بخوای از کودکی هات چیزی بدونی. دلم می خواد بفهمی و بدونی که چه عاشقانه دوستت داشتم و دارم.    برات لالایی می خونم گل سرخ من ، آروم بخواب در آغوشم! خوابای خوب ببینی پر از رنگ و و شادی و خوشبختی. اینجا یک زن حاضر دنیاشو بده که لبخندو تو نگاهت ببینه...
1 اسفند 1392

خاطره زایمان من - تولد ستیا

  دختر نازنینم ستیای قشنگم بالاخره شما در 24 دیماه 1392 ساعت 8.5زمینی شدی. همون معجزه ای که 9 ماه منتظرش بودم. وااای که چه قدر زندگیمونو زیبا کردی، چه رنگی دادی به این روزامون، الانم راحت وآروم کنارم خوابیدی. خدایا باورم نمی شه خواب نیستم این آرزوی روز و شب من بود که فرشته کوچولوی نازنینمو بغل بگیرم. می خوام خاطره زایمانمو اینجا ثبت کنم تا این روز شیرینو تکرار نشدنی رو هیچ وقت فراموش نکنم. دخترم ماه آخر بارداریم خیلی منتظرت بودم روزای آخر دیگه صبرم تموم شده بود دیگه 40 هفته بارداریم پر شده بودو شما نیومدی روز دوشنبه 23 دیماه وقت دکترم بود معاینم کرد و گفت هنوز خبری از اومدنت نیست با این که 40 هفتم کامل شده بود از طرف دیگه دوباره د...
25 دی 1392